کمی شنگول کمی منگول

از کودکان بیاموزیم.

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۶ ق.ظ


سنگول  خواهر زاده ای 10-12 ساله دارد که بالطبع از بچه های این دوره و زمانه است. خواهر زاده عزیز دل انگیز دست که نمی شود گفت انگشتی در نواختن سنتور دارد . روزی از روزها قرار بر این شد که برد و برای کودکان بی سرپرست برنامه نوازندگی اجرا بنماید. مادر این کودک نیز می خواست فرزندش را همراهی کند و در مراسم نوازندگی او حضور داشته باشد اما خواهر زاده از مادرش (خواهر سنگول) خواست که با او نرود و چنین پاسخ داد : ای مادر این بچه ها بی مادر هستند و وقتی می بینند مادر من در کنار من است غصه می خورند. مادر و مادربزرگها و پدر و غیره و ذلک این کودک از این همه مهر و عطوفت بچه به خود بالیدند و او را ستایش کردند. ایضا سنگول.

بعد از این ماجرا، وقتی سنگول خواهرزاده اش را دید در حالی که او را تحسین می کرد گفت: اتفاقا من هم میخواستم به آن مراسم بیایم اما از شنیدن حرفت یادم آمد آن طفلهای معصوم خاله هم ندارند و ممکن است از این بابت هم غصه دار شوند . ناگهان خواهرزاده از شنیدن این سخن برآشفت که چرا خاله اش با او هماهنگ نبوده و نیامده و گفت : خاله من به مامانم الکی این جور گفتم که نیاد . چون اگه میومد تا آخر برنامه میخواست به من بگه از رو نت بزن منم حال ندارم از رو نت بزنم . اونا هم که کارشناس موسیقی نیستن متوجه اشتباهام بشن.

چه خوش گفت اونی که گفت : بچه های این دوره زمونه آدم نیستن ، گودزیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااااااااااااااااااان.

  • ۹۴/۱۱/۲۱
  • سنگـــ ـــول

نظرات (۱)

گودزیلا!!!! به خاله جانشان نرفته باشن صلوات!!!
پاسخ:
شکر خدا نه.
من بچه بی نهایت اسکولی بوده ام . عمرا شعورم به این قبیل رکب زدنا میرسید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی