جغرافیای جذاب
بارها گفته ام و بار دگر می گویم : جذابترین قسمت هر سفر برای من دیدن فرهنگ و جغرافیاست .
بر عکس تاریخ و بسیاری از علوم و فنون دیگر ، جغرافیا حقیقت ناب و ملموسی است که هیچ کس نمی تواند اظهار نظر شخصی خود را در آن دخیل گرداند. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که مشهد در غرب ایران است و یا آب و هوای یزد معتدل و مرطوب است و هیچ وقیح ثروتمندی در راستای منافع شخصی اش نمی تواند تنگه بسیار زیبای رازیان از استان ایلام به املاک شخصی اش منتقل کند و قرار گرفتن گیلان و مازندران در کنار دریای خزر ناشی از سیاستهای استعمار پسندانه ی رضا شاه خائن نیست و ...
جغرافیا جنبه های جذاب دیگری هم دارد و آن هم آشنایی با شهرهایی است که هرگز به وجودشان فکر نمیکردیم ؛ نمونه هایی از این شهرها را در مانیتور جی پی اس قطار ، در سفر اخیرمان به مشهد کشف نمودیم.
هنگامی که چشممان به نام جیم آباد افتاد ذهنمان درگیر شد: جیم آباد چگونه جایی است؟ چرا نامش جیم آباد است؟ نکند جیم کری پایش به آنجا کشیده شده که نامش این است و یا نکند مردمش اهل ورزش جیم هستند که البته مورد دوم نقض گردید زیرا آن ورزش gym است و نه jim . شاید هم اهالی آنجا به شدت اهل جیم زدن بوده اند و یا در آنجا جاجیمهایی تولید میشده که چیزی در آن جا نمیشده و از همین رو عبارت جا از جاجیم افتاده و نام این محل جیم آباد شده است ؛ دلمان میخواست از قطار پیاده میشدیم و جیم آباد را میدیدیم شاید که کنجکاوی فرهنگیمان اندکی به مراد می رسید.
سر تلخ و شادمیانه هم به اندازه جیم آباد برایمان جذاب بود : چرا باید یک شهر سرش تلخ باشد و شهری دیگر میانه اش شاد . آیا نمیشد که همه شهرها و اهالی شان ، همه جایشان شاد باشد؟!
اما حقیقت امر این است که اصلا هوای رفتن به سر تلخ و شادمیانه به سرمان نزد از این رو که نخواستیم با تلخی های یک سر ، سفرمان مکدر شود و در مورد شادمیانه هم نگران بودیم که شادمانی میانه اش کار دستمان بدهد.
- ۹۶/۰۳/۰۳