کمی شنگول کمی منگول

جامعه شناسی در مترو

پنجشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۴۷ ق.ظ

به تازگی توفیق اجباری استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی نصیبمان گردیده است. ما ناگزیریم در منتهی الیه شمالی خط مترو یعنی میدان تجریش سوار این مسبب نیکوی حمل و نقل شویم و در مرکز شهر یعنی میدان هفت تیر یا فردوسی و  گاهی در جنوب یا منتهی الیه جنوبی یعنی مولوی یا کهریزک پیاده شویم. مبادا این تصور نادرست پدید آید که ما یک سنگول ِ مرفه ِ بی درد ِ تجریش نشین هستیم که اصلا و ابدا اینطور نیست.

مترو تجریش به واقع بیست هزار فرسنگ زیر زمین است و شرکت متروی نیمه محترم در منطقه اعیان نشین شهر، وسیله آسایش کاربران را فراهم آورده و از بدو ورود تا اعماق زمین پله برقی نصب نموده است . آن هم دو خط دو خط . 

بعد در ایستگاه هفت ِ تیر، اغلب اعماق بایستی با پاهای مبارک عابران طی شود. اگرچه بیست هزار فرسنگ زیر زمین نیست اما شک ندارم که پاهای بوسیدنی مادر، توان بالا و پایین رفتن از این همه پله را ندارد. در تمام ایستگاههای مترو جنوب شهر نیز اوضاع پله ها اسفبار تر است و بهتر نیست.

بعد به ناگاه در ایستگاه فردوسی (که چندان هم بالاشهر نیست) میبینیم که از بدو ورود تا بدو خروج پله برقی هم موجود است.

ما خیلی به این مسئله اندیشیدم که مگر خون اهالی میدان تجریش رنگینتر از خون اهالی میدان مولوی است و یا آنکه دوستان صراف در میدان فردوسی و چنج کنندگان دلار با ریال با خرج خودشان در متروی فردوسی پله برقی نصب نموده اند و یا مفاصل سالمندان در متروهای جنوب شهر عملکرد بهتری دارد که اینگونه تبعیض آشکار قائل شدن توجیه پذیرد.

شاید هم طراحان نه چندان محترم مترو در ایستگاههای جنوب شهر، نگرانی فرهنگ کاربری ابزار رفاه عمومی را داشته اند ...

شاید هم اصلا به این مسئله فکر نشده باشد و بر حسب اتفاق چنین شده است ...


  • سنگـــ ـــول

بهداشت در آبریزگاه

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۳۹ ب.ظ

ای ریقوهایی که چشمتان ضعیف است ، حتما با عینک به آبریزگاه بروید .

  • سنگـــ ـــول

مهمترین درس عاشورا

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۵ ق.ظ

وقتی که خیلی کوچک بودم و به دبستان می رفتم تلویزیون سریال اوشین را پخش میکرد . در یکی از قسمتهای سریال مردم فقیر محل ، تاجری را که با دشمنان ژاپن ، رابطه تجاری داشت تحریم کرده بودند. به این صورت که وقتی جناب تاجر، خوراکی را به مردم گرسنه می داد  نمی پذیرفتند . این مسئله در روانشناسی ژاپنی ها در سراسر جهان زبانزد است که ننگ را حتی در برابر جان هم نمی پذیرند .

و اما مردم مسلمان و شیعه علی و حسین و... :

آقای همسایه شغل شریفشان خدمت به خلق در یکی از ادارات دولتی است . دست بر قضا ایشان رئیس آن اداره هستند . ایشان برای صدور مجوز آب خوردن به یک خانم پیر فقیر ، طلب یک دستگاه کامپیوتر شخصی برای پسر 12 ساله شان میکنند . برای صدور مجوز حمل فیل در شهر به یک آقای میانسال ثروتمند هم طلب یک دستگاه مورانوی خوش رکاب می فرمایند .

مبادا در مورد این آقای همسایه فکر بدی کنید که ایشان بسی مسلمان هستند . تا بحال بنی بشر تار مویی از سر همسر و دختران نابالغ ایشان را ندیده است . والضالینهای نماز ایشان از طول خط آهن تهران ـ مشهد هم طویل تر است و دست بر قضا ایشان شدیداً اردتمند امام حسین هستند . تا جایی که دهه محرم اهل محل از الطاف نذورات ایشان مستفضند .

و جالبااااااااا از صفوفی بس عظیم جلوی در منزل ایشان ، برای بدست آوردن ظرفی کوچک از نذری طبخ شده با پول آن پیر زن فقیر و آن  میان سال مرد ثروتمند و دعاهای خیری که نذری جویان نثار آقای همسایه مینمایند.

  • سنگـــ ـــول

اهل ایمان

سه شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۶ ق.ظ

ای کسانیکه ایمان آورده اید یا نیاورده اید، در اسرع وقت یک عدد تسبیح فراهم کنید و هر روز با آن یک دور ذکر بگویید؛ و در این یک دور ذکر فقط بگویید : " به من چه " .

بی تردید، دنیا و اجتماع و فرهنگتان بهتر می شود.

  • سنگـــ ـــول

داستان عزاداری

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۸ ق.ظ


یکی بود یکی نبود . یه پسری بود که خیلی باباشو اذیت میکرد . با رفیقای ناباب می چرخید ، پول باباشو خرج اطینا میکرد . اهل دود و دم آب شنگولی بود . خلاصه از هر خلافی که تو این دنیا میشه تصور کرد، این پسر مرتکب میشد . این پسر اینقدر به کارای زشتش ادامه داد تا اینکه پدر بیچارش از دستش دق مرگ شد و مرد . پسر نا خلف که خیلی از مرگ پدرش ناراحت شده بود و می دونست پدرش از دست کارای زشت اون دق کرده با خودش گفت : پدرم وقتی زنده بود که براش کاری نکردم تا باعث خوشحالیش بشه ، حالا که مرده باید کاری کنم تا روحش شاد بشه . برای همینم بعد از مرگ پدرش هر سال در سالگرد فوت پدرش، چند روزی دوستاشو خونشون دور هم جمع میکرد و برای شاذی روح پدرش اونها رو به انواع دود و  دم و آب شنگولی جات مهمون میکرد  .

قصه ما بسر رسید اما داستان عزاداری هرگز به پایان نرسید .

  • سنگـــ ـــول

یک دست زلف یار و یک دست ...

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۲ ب.ظ

از بس که کوته است و سیه زلف یار من

گویی که عمر من است و روزگار من


حالا نمی دانیم کدامیک از ایشان را به عنوان یار برگزینیم :

یا


  • سنگـــ ـــول

هر کسی را بهر کاری ساختند

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ق.ظ

بنظرمان یکی از مشکلات اساسی در مملکت ما این است که افراد در یک رشته تخصص دارند اما در شغلی کاملا غیر مرتبط با تخصصشان مشغول کار هستند . برای مثال لطفا این فیلم را ببینید.

همانگونه که دیدید آن آقای نماینده کذا قطعا استعدادشان برای تلفنچی شدن در دوران تلفنهای این شکلی   خیلی زیاد بوده است . اما بر اثر اجحاف سر از مجلس درآورده اند.

در پایان خدا را بسیار شاکریم که ایشان بینی شان دچار خارمان شد و سایر اعضای بدنشان دچار این پدیده نگردید.

  • سنگـــ ـــول