عروج در معراج
- ۲ نظر
- ۲۸ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۰
این مکالمه سنگول است با یکی از دوستان :
سنگول : ویدا چه خبر از خودت ؟ چیکارا میکنی؟
ویدا : خونه داری ، بچه داری و بدتر از همه اینا شوهر داری ...
سنگول : ناشکری نکن ؛ یه پسر سالم باهوش شیطون دوست داشتنی داری ، شوهری داری که در حد توانش کنارته و تکیه گاهته ، تنها نیستی ، خونه و زندگی مستقل داری ، تکلیفت با زندگی روشنه و خانواده خودتو داری ، خانوم یه خونه هستی ،خط قرمزهای اجتماعی برای یه خانوم متاهل قشنگتر تعریف شده و خیلی امتیازات دیگه...
پس از صحبت با این دوست با خواهر کوچکتر ایشان که او هم از دوستان است مکالمه ای داشتیم :
سنگول : شرایط کارت خوبه الی؟ همه چی برات روبراهه ؟
الی : شکر خدا شرایط کاریم خوبه ، اما از تنهایی خسته شدم ، دوست دارم ازدواج کنم ، احساس تنهایی میکنم .
سنگول : اگر توقع داری که ازدواج به تنهاییت خاتمه بده بهتره هرگز ازدواج نکنی، تو خودت باید تنهاییت رو پر کنی طوری که حسش نکنی، ببین شرایط ویدا رو ، باید هر روز با شوهرش جر و بحث کنه و بفرستدش سرکار . بچه داری همه فرصتها رو ازش گرفته و از بین تمام استعدادهاش فقط مجبوره خونه داری و بچه داری رو نشون بده . تو برای رفت و آمد با فامیل و دوستان، تفریح و سفر ، لباس پوشیدن ، خرید کردن و پول خرج کردن یا حتی پس انداز کردن آزاد هستی ، هیچ کس و هیچ قانونی برات تعیین تکلیف نمیکنه. مردی تو زندگیت نیست که به چندرغاز حقوق کارمندیت نظر داشته باشه ، فرصتهای اجتماعی جدید و مناسب برای تو مهیا تر هست ، میتونی ادامه تحصیل بدی و یا هر قدر که دلت بخواد کار کنی ، در برخوردای اجتماعی راحتتر از یه زن متاهل میتونی ظاهر بشی ، مجبور نیستی برای حفظ زندگیت سلیقه شخص دیگه رو در خیلی زمینه ( از طرز لباس پوشیدن گرفته تا روشهای آشپزی و ... ) به خودت تحمیل کنی، مجبور نیستی زغ و زوغ بچه تحمل کنی، هرگز نگرانی خیانت دیدن رو نداری، نگرانی زخم زبون قوم شوهر رو نداری و رختخوابی داری که شبها وقتی خسته از سرکار برمیگردی به اون پناه میبری و تا صبح آروم میخوابی بدون اینکه مزاحمی در اون حضور داشته باشه ...
...