کمی شنگول کمی منگول

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

دزدی آزادیخواهانه

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ق.ظ

بیایید فرض کنیم که سنگول چند تن آشنا به نامهای اشرف و عصمت و طلعت و شوکت دارد. این بزرگوران مال و ثروت فراوان دارند . مثلا همین اشرف کلی طلا و جواهر به غایت زیبا دارد که مشابهش در هیچ کجای کره زمین نیست . عصمت در خانه اش اثاثیه ای دارد که هیچ صنعتگری در هیچ کجای دنیا تا به امروز لنگه اش را نساخته است. طلعت و شوکت هم که از در و دیوار خانه شان در و گوهر می بارد آنقدر که ثروت دارند. این دوستان مال و مکنت فراوان دارند اما عقل و خرد درستی ندارند و بدتر آنکه اولادشان هم نا خلف است. سنگول هم که هشتش به نهش گرو است و بسیار دوست میدارد که امکانات این دوستان را به خانه خودش منتقل نماید بنا بر این دست به دامان سیاستهای رذیلانه میشود. او در گام اول میرود سراغ اولاد ناخلف این دوستان. از هیچ کار فرهنگی بر روی ایشان دریغ نمی ورزد. کاری میکند که اولاد ناخلف ایشان بنده و برده پول شوند و برای رسیدن به پول تن به هر خیانتی بدهند. کم کم کار به جایی می رسد که پسر اشرف برای تامین یک وعده مواد مخدرش از طلاهای اشرف می دزدد و به قیمتی کمتر از قیمت روز طلای 18 عیار آنرا به سنگول می فروشد. دختر عصمت آن چنان بی مبالات می شود که اصلا دربند وسایل ارزشمند خانه شان نیست و از اینکه در حین بازیهای دور از عقلش اینها آسیب ببینند ککش نمیگزد، زیرا سنگول به بهترین نحو به او فهمانده مهم بازی کردن توست و سلامت ماندن این وسایل ارزشمند هیچ اهمیتی ندارد. خانه شوکت که اوضاع احوالش از آن یکی ها هم بدتر است. همین سنگول نابکار یواشکی یک کلنگ به دست فرزند نا اهل او داده و در گوشی به او گفته هر وقت در خانه کسی با تو مخالفت کرد با این کلنگ یک تکه از در و دیوار خانه را بشکن. البته بماند که همین سنگول کذا ، بسیار رذیلانه در بحبوحه جنگ خانگی ایشان چیزهایی هم از خانه آنها کف رفته است. خلاصه آتشی در خانه های پر از ثروت و دور از خرد برپا شده و امنیت دارایی هاشان از میان رفته است. حالا وقت آن است که سنگول بیاید و پیشنهاد پول به بزرگان خانه بدهد و دارایی شان را به نفع خود به یغما ببرد. البته سنگول هیچ کجا ادعا نمی کند که این اموال متعلق به خودش است و حتی اعتراف می کند که اینها را از بزرگان آن خانه هاگرفته است اما وقیحانه ادعا میکند که ایشان کفایت نگهداری دارایی شان را نداشتند در حالی که من برای نگهداری از دارایی ایشان برترم.  سنگول برنامه ای دراز مدت دارد که حتی پیشینه خانه های اشرف و عصمت و طلعت و شوکت را نیز از ایشان برباید و در چندین سال آینده خود را صاحب و مالک اصلی دارایی های ایشان معرفی نماید.

داستانی که در بالا آمد خلاصه تاریخچه موزه لوور است.


اینجا موزه لوور است. ظاهرا کاخ شاه لویی های گل نه چندان گل ، اما به واقع وقیحانه ترین مرکز دزدی فرهنگی جهان است.

موزه لوور واقعا دیدنی است. ما که از 9 صبح تا 3 بعد از ظهر در آنجا ماندیم . آخر هم لوور دانی مان پر نشد که نشد. دلمان می خواهد یکماه تمام از صبح تا شب در لوور بمانیم و هر چه را که وجود دارد انطور که دلمان میخواهد سیر بنگریم. و البته در قسمت سرقتهای فرهنگی از ایران مراسم روضه ای برگزار کنیم چرا که ملت فغانس از هیچ کجای جهان همانند ایران احجام سنگی بزرگ را به سرقت نبرده است. امیدواریم که فغانشان را خدا در بیاورد و روزشان را از سرزمین جنگزده افغانها بدتر گرداند که چنین دنیا را به تاراج می برند.

عکس بالا را خودمان از اینترنت گرفته ایم و عکسهای خودمان سر آن ندارند که بارگذاری شوند. باشد که در فرصتی مناسب آپلودشان نماییم.

  • سنگـــ ـــول

جدیدترین نظریه فیزیکی سنگول

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ق.ظ

دو چیز انتها ندارد :

1 _ مجموعه آسمانها و ستارگان و کهکشانها .

2 _ موهای روی موکت خوابگاههای دخترانه .

در مورد اولی زیاد مطمئن نیستم اما در مورد دومی یقین دارم.

  • سنگـــ ـــول

تجارت روزگار

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

بنظرم تمام روابط دنیا نوعی تجارت هستند . هر رابطه مجموعه ای از داد و ستدهاست که میان دو طرف رخ می دهد. این داد و ستد و یا بعبارت ساده تر "بده و بستان" میتواند موارد مادی و ملموس و یا موارد معنوی یا مجموعه ای از اینها باشد . بنظرم هر چقدر ابعاد مادی بده بستانها قویتر باشد پیچیدگی و حساسیت ارتباط کمتر میشود و بدیهی ترین حالت بده و بستان مادی ، ارتباط کارگزار و کارفرماست .

بنظرم در داد و ستدهای غیرمادی جریان بسیار پیچیده تر است. مثلا مهر والدین به فرزند از یکسو و خدمات ویژه ای که بر اساس این مهر و علاقه به فرزند ارائه می دهند با چه میزانی قابل سنجش است. یا آموزگار ژاپنی که در تربیت درست یه فرد تلاش میکند، اگرچه حقوق بالایی از نظام امورشی کشورش دریافت میکند اما به واقع آیا تاثیر وی با رقمی از پول قابل قیاس است؟!

در این میان خداوند با زیرکی هر چه تمام تر نظام بده و بستان با بندگانش برقرار کرده است. در کمترین حالت برای انسانها ، از روح خودش می بخشد ، زندگانی می دهد ، در برابر بندگانش گذشت و بخشش خارج از حد تصور دارد، روزی می دهد و در ازای هر روز که روزی می دهد آن روز را از عمر آدمی میگیرد و سرانجام به سوی خود باز میگرداند.

بنظرم توازن بده و بستان در روابط روزمره در دوام و بقای آن نقش مهمی دارد. لازم است قبل از آغاز هر رابطه ای بسنجیم که در ازای ستاندن چه ، موظف به دادن چه و چه ها هستیم و قبل از تخریب و از میان بردن روابط به این فکر کنیم که در ازای نگهداشتن و یا به دست آوردن چه منافعی از ستاندن چه ها محروم خواهیم شد. 

  • سنگـــ ـــول

بازی فلک

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ق.ظ

اشرف : کی  میخای بباری ؟

آسمان : میخای بری کارواش؟

__ : حالا تو بگو ؟

__ : تو کارواشتو برو 

__ : نمیگی ؟

__ : نع 

__ بشین تا منم برم کارواش.


چند روز بعد در حالی که آسمان بارانی است 

اشرف پوزخند زنان خطاب به آسمان : خوشم اومد که از رو رفتی . من نرفتم کارواش تو هم باریدی حالا با خیال راحت میرم بیرون .

چند ساعت بعد اشرف از بیرون برگشته و باز هم پوز خند زنان خطاب به آسمان : نه فقط کارواش نرفتم حالا که چرکاش خیس خورده یک دستمال خشک هم میکشم و تمیز تمیز میشه .

اشرف دستمال به دست در حال خشک کردن ماشین و آسمان در حال پوزخند زدن به او .

بلافاصله بعد از تمیز شدن ماشین ، در منزل به صدا درآمد . اشرف دم در امد و خواهرش را دید که بچه بغل وارد منزل شد .

خواهر اشرف : اشرف بی زحمت منو برسون فلان جا .

حالا خودتان احوال اشرف و آسمان را تجسم کنید.


  • سنگـــ ـــول

شگفتیها در بدو ورود

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ
روزی که راهی سفر میشدم ، همه دوستان از نوع پاریس رفتگان ، میگفتند این سفر برای تو جذابیت ویژه خواهد داشت چون معماری میبینی و صد البته که دیدن معماری پاریس برای هر مخاطبی جذابیت ویژه دارد ؛ اما به واقع فرهنگ و جغرافیایی که دیدیم،  برایمان هزاران بار جذاب تر از دیدن معماری کلاسیک و حیرت برانگیز پاریس بود.
پس از خروج از هواپیما اولین مرحله گذر از دروازه های کنترل مدارک بود. صف کنترل مدارک به خودی خود برایمان بسیار بدیع بود. اینکه در یک صف ، از دختران بلوند امروزی گرفته تا زنان کاملا سنتی آفریقایی در کنار هم و برای رسیدن به یک مقصد جغرافیایی ایستاده بودند به خودی خود صحنه ای بود که هرگز عمرمان ( حتی در فرودگاه کپنهاگ) ندیده بودیم. شیوه صف ایستادن اوروپاییان نیز در نوع خودش بیانگر فرهنگ اجتماعی بسیار بالای ایشان است.برای نظم دادن به صفوف، با استفاده از نوارهای پارچه ای متصل به پایه های فلزی سبک، ردیفهای مارپیچی مقابل گیتهای کنترل تشکیل داده بودند. در فاصله حدودا دو متری از  مقابل گیتهای کنترل خط قرمزی وجود داشت که هیچ کس از آن رد نمیشد مگر آنکه نوبتش میشد و دستگاه دیجیتالی بالای هر گیت نشان میداد که این دروازه همکنون خالی است و اولین نفر صف میتواند به آن مراجعه کند و مشاهده این صف به غایت منظم و به دور از اغتشاش و همهمه و بسیار عادلانه ما را به یاد این پست از وبلاگ الدین انداخت . نکته قابل تامل این بود که حتی در سرویسهای بهداشتی عمومی هم به این شیوه صف تشکیل میدادند.
نکته دیگر که اندکی موجب تکدر خاطر و برخوردن به گوشه قبایمان گردید ، تفاوت بسیار فاحش در کنترل مدارک دارندگان پاسپورت کشورهای متمدن در قیاس با ما جهان سومی ها بود. البته این برخورد ناخوشایند با سیاه پوستان یحتمل آفریقایی که با لباس سنتی آمده بودند بسیار پررنگتر بود و خوشبختانه بدون هیچ بی احترامی و همانند یک جهان سومی محترم از دروازه کنترل فرودگاه خارج و عملا وارد محدوده شهروندی پاریس ( البته برای مدت درج شده در ویزا) شدیم.
حالا تنها یک قدم مانده بود تا رسیدن به عروس شهرهای جهان و ما که به عنوان یک توریست اقتصادی اصلا و ابدا قصد تاکسی گرفتن نداشتیم ، رفتیم به سمت باجه های راهنمای توریست برای گرفتن نقشه مترو پاریس. قبل از سفر نام ایستگاه مترو مجاور هتل رزرو شده مان را درآورده بودیم و خانم زیباروی بسیار مهربان در باجه اطلاعات توریست ما را راهنمایی کردند که چطور با مترو به هتل برسیم. 
حالا نوبت رسید که اولین یوروهای عزیز را خرج کنیم و بلیط مترو بخریم که بسیار شگفتانه گفتند امروز مترو رایگان است و ما با تصور اینکه رایگان بودن مترو به مناسبت نزدیکی به تولد عیسی مسیح ( ع ) است و خوشحال و متحیر از اقبال بلندمان سوار بر اورلی وال به سمت هتل ایبیس در 2 کیلومتری منطقه 4 پاریس رفتیم.
اما نکته بسیار جالب دیگر این است که رایگان بودن نه فقط مترو بلکه ، کل سیستم حمل و نقل عمومی پاریس ، نه بخاطر هفته وحدت خودشان بلکه از بابت آلودگی هوای شهر بود. تردید ندارم که شهردار پاریس اگر یک نظامی هم باشد اما مدیریت شهری را به خوبی میداند و به شایستگی هر چه تمامتر در منصب سالاری و خدمتگزاری آن شهر گماشته شده است.
نکته جالبتر اینکه هوای پاریس از روزهای هوای پاک تهران بسیار پاکتر ودل انگیزتر بود.
اورلی وال قطاری ست تندرو که مسافران را از ترمینالهای فرودگاه اورلی به ایستگاههای اصلی مترو و حمل و نقل عمومی می رساند. قطار خلوت بود آنگونه که جز مای سنگول هیچ کس دیگر در آن واگن نبود و برای اولین بار در زندگی خود حضور در واگن اختصاصی را تجربه کردیم.
در انتهای خط اورلی وال ، وارد ایستگاه مترو به سمت هتل شدیم و باز هم جنبه دیگری از فرهنگ پاریس برایمان نمود یافت. این ویژگیها تقریبا در تمام متروهای اوروپا (غیر از ایتالیا )کما بیش مشترک بود اما در پاریس به حد کمال . در تمام متروسواریهایمان بلا استثنا این وقایع را شاهد بودیم و این امر فرهنگ غالب مردم پاریس را بر ما مسجل ساخت.
 اینکه تقریبا هیچ کس در مترو تنها نبود و همه گروه بودند و تقریبا هم سن ، پیر با پیر ( در غالب زوج) و جوانها با هم ؛ و آنچه که در همهمه مترو واضحتر از هر صدای دیگر شنیده میشد صدای خنده بود. عده نه چندان اندکی کتاب میخواندند. هیچ کس برای نشستن بر صندلی هول نمی زد و حتی گاهی در ساعات شلوغ و پرجمعیت قطار با اینکه عده بسیاری سر پا بودند اما صندلی خالی هم یافت میشد ( بعدها دریافتیم بالای این صندلی ها نوشته رزرو شده برای افراد ناتوان و معلول و زنان باردار و از اینرو تقریبا هیچ کس به خود اجازه نشستن بر این صندلی ها را نمی دهد ). در جریان بیش از 20 باره مترو سواری تنها یکبار یک خانم با ناخن کاشته ( از همین ناخنها که تقریبا تمام دختران سرزمینمان دارند ) رویت شد و تنها همان خانم بود که ( به سبک بسیاری از دختران وطنی ) آرایش بسیار تند داشت. هیچ جوانی نشسته نبود در حالی که یک پیر ایستاده باشد و هیچ فروشنده یا متکدی وارد مترو نشد. و هیچ کس با دیگری در مترو دعوا نکرد و همه اهالی مترو سرشان در موبایل خودشان یا کنار دستیشان نبود. تقریبا اکثر ایستگاههای مترو معماری داخلی بسیار ساده شامل کف سیمانی و دیواره های کاشی سفید ساده داشتند. اما با نهایت خوشفکری و تامین رفاه عمومی طراحی شده بودند. هر شهروند در هر نقطه از شهر برای رسیدن به هرنقطه از پاریس با طی چند صدمتر مسیر پیاده به یک ایستگاه مترو میرسید.
خلاصه آنکه مترو سواری در ملک اوروپا به خودی خود یک تجربه بدیع و سرشار از درس ، در زندگی هر ایرانی میتواند باشد.

  • سنگـــ ـــول