کمی شنگول کمی منگول

هجرت بلاگرانه ( belageraneh )

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۱ ب.ظ

در سرزمین ما یک بلاگر هست که همچون بلایی به جان وبلاگها افتاده است و هر روز یک مدل ادا و اصول از خودش در می آورد . یک روز سرورهایش را جابجا میکند و در جریان این جابجایی، بخشی از مطالب و سوابق وبلاگها در آن شتک زده به فنا می رود. روز دیگر دچار ترافیک می شود و روز دیگر کلا سایتش دچار بلا می شود و در دسترس نیست . اینگونه بود که تصمیم گرفتیم از سرزمین آن بلاگر کذا به اینجا مهاجرت بنماییم. نرم افزار مهاجر را دانلود و نصب کردیم اما در لحظه اجرای عملیات انتقال ، ناگهان به این فکر افتادیم که وبلاگ اسبق را اندک اندک و در قالب پستهای جدید به اینجا بیاوریم و هر آنچه از وبلاگ قبلی را که دوست نداریم، بسپاریم به همان بلاگر که یحتمل دیر یا زود به فنا خواهد رفت .

امیدواریم که بلاگر کنونی ، همچون سگ زردی که برادر شغال است، روش و منش نکوهیده بلاگر پیشین را در پیش نگیرد. 

  • ۸ نظر
  • ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۱

عضوی از اجتماع 1

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ق.ظ


عکس بالا متعلق به یکی از اعضای بسیار فعال جوامع بشری است . از ابتدای تاریخ حیات تا به امروز ایشان نقش پر رنگ و پر ثمری در زندگی آدمی عهده دار بوده است. از حمل بار گرفته تا حمل صفات متعدد اخلاقی.

الاغ عزیز ، گاهی خوراک درندگان میشده و گاهی بازیچه شیادان . گاهی بی توجه به دیگران آنچه که خواست خودش بوده انجام داده و گاهی مورد سو استفاده هوسرانان قرار گرفته است. 

 الاغ جان از قوانین راهنمایی و رانندگی و یا اصول شهروندی بی خبرند. در خیابانها و بزرگراهها دوبله توقف میکنند و یا خودروی خود را مقابل پل و یا مسیر عابر پارک میکنند. در کسوت عابر به چراغ راهنمایی توجه ندارند و بی توجه به وجود پیاده رو در طول خیابان پیاده راه می روند. گویا ایشان با پدیده صف و نوبت آشنایی ندارند و در هر کجا با هر توجیه و بهانه ای می خواهند کارشان زودتر از دیگران انجام شود.

جالبتر اینکه ایشان گاهی پا فراتر از دسته موجودات میگذارند و تبدیل به بعد زمان میشوند و به یکباره میشوند روز شنبه .

اما جالبترین و تامل برانگیزترین نکته در باب خر ، که دست بر قضا میتواند وی را از تمامی صفات ناخوشایند برهاند ، از این قرار است : اقتصاد مال ایشان است.


  • ۳ نظر
  • ۱۷ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۳۱
  • سنگـــ ـــول

جغرافیای جذاب

چهارشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ق.ظ

بارها گفته ام و بار دگر می گویم : جذابترین قسمت هر سفر برای من دیدن فرهنگ و جغرافیاست .

بر عکس تاریخ و بسیاری از علوم و فنون دیگر ، جغرافیا حقیقت ناب و ملموسی است که هیچ کس نمی تواند اظهار نظر شخصی خود را در آن دخیل گرداند. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که مشهد در غرب ایران است و یا آب و هوای یزد معتدل و مرطوب است و هیچ وقیح ثروتمندی در راستای منافع شخصی اش نمی تواند تنگه بسیار زیبای رازیان از استان ایلام به املاک شخصی اش منتقل کند و قرار گرفتن گیلان و مازندران در کنار دریای خزر ناشی از سیاستهای استعمار پسندانه ی رضا شاه خائن نیست و ...

جغرافیا جنبه های جذاب دیگری هم دارد و آن هم آشنایی با شهرهایی است که هرگز به وجودشان فکر نمیکردیم ؛ نمونه هایی از این شهرها را در مانیتور جی پی اس قطار ، در سفر اخیرمان به مشهد کشف نمودیم.

هنگامی که چشممان به نام جیم آباد افتاد ذهنمان درگیر شد: جیم آباد چگونه جایی است؟ چرا نامش جیم آباد است؟ نکند جیم کری پایش به آنجا کشیده شده که نامش این است و یا نکند مردمش اهل ورزش جیم هستند که البته مورد دوم نقض گردید زیرا آن ورزش gym  است و نه jim .  شاید هم اهالی آنجا به شدت اهل جیم زدن بوده اند و یا در آنجا جاجیمهایی تولید میشده که چیزی در آن جا نمیشده و از همین رو عبارت جا از جاجیم افتاده و نام این محل جیم آباد شده است ؛ دلمان میخواست از قطار پیاده میشدیم و جیم آباد را میدیدیم شاید که کنجکاوی فرهنگیمان اندکی به مراد می رسید.



سر تلخ و شادمیانه هم به اندازه جیم آباد برایمان جذاب بود : چرا باید یک شهر سرش تلخ باشد و شهری دیگر میانه اش شاد . آیا نمیشد که همه شهرها و اهالی شان ، همه جایشان شاد باشد؟!

اما حقیقت امر این است که اصلا هوای رفتن به سر تلخ و شادمیانه به سرمان نزد از این رو که نخواستیم با تلخی های یک سر ، سفرمان مکدر شود و در مورد شادمیانه هم نگران بودیم که شادمانی میانه اش کار دستمان بدهد.

  • ۱ نظر
  • ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۹
  • سنگـــ ـــول

منتخب جات

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۱۳ ق.ظ

مرحوم خیام به عنوان عشق اساسی ما کلام گوهر باری دارد از این قرار :

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در را یقیین

می ترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بی خبران راه نه آن است و نه این

البته حالا معلوم نیست که بانگ منادی هم از راه درست می گوید یا راه نادرست دیگر.

آقای روح ا... مصطفوی هندی ( موسوی ) موسوم به امام خمینی هم حرفی دارند از این قرار :

نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.

آنچه که در حکومت فعلی ایران در این سالها بیان شده است عبارتست از اینکه : بنی صدر و بازرگان که از ابتدای امر نا اهل بودند. م ی  ر حسین مو سوی هم که نا اهل از آب در آمد. ایضا شیخ اصلاحات همجوارش. خاتمی هم که به عنوان سر فتنه و نا اهل بود. رفسنجانی جانشان هم که حامی فتنه و نا اهل بود و جالبتر اینکه همه این نا اهلان و نامحرمان مذکور و یار و غولشان به گونه ای بسیار علنی حامی رئیس جمهور فعلی و صاحب صلاحیت هستند. احمدی نژادشان هم که فاقد صلاحیت شناخته شد. قسمت بدتر جریان این است که همین صاحب صلاحیتهای فعلی هم مقابل دوربین رسانه ملی مینشینند و در مورد دزدیهای یکدیگر داد سخن سر میدهند. سخنانشان ممکن است حقیقت باشد که در این صورت کسی که صلاحیت یک دزد را تایید کرده در سلامت اخلاق و صلاحیت خودش محل تردید است و اگر این کاندیداها دروغ بگویند که باز هم وای بر مرجعی که بی صلاحیتی یک دروغگو را تشخیص نداده و در کنار توانمندی خودش یک علامت سوال بسیار بزرگ گذاشته است. بنظرم آمد حضور در انتخاباتی چنینی در اصل حضور در یک بازی کودکانه نابخردانه ای است صرفا جهت تایید اینکه من یک ایرانی با سطح تشخیص و هوش بسیار اندک هستم که فقط به قصد تایید آنچه که حکومت بر من روا میدارد باید به پای صندوق رای بروم.

از سوی دیگر دو دستگی ناخوشایندی که این روزها بین مردم میبینیم ، برادر با برادر ، پدر با دختر ، تهرانی با مشهدی یا اصفهانی و بدتر از همه ایرانی با ایرانی. آن هم برای یک اصل کاملا بدیهی ( تایید حکومت)، کار را برای مدیریت اذهان و جلوگیری از تمرکز مردم بر حقوق بدیهی شان بسیار آسانتر کرده است.

این انتخابات که در اصل منتخبات است مرا به یاد سیاست دیرینه انگلیس در هند می اندازد : تفرقه بنداز و حکومت کن.

  • ۰ نظر
  • ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۱۳
  • سنگـــ ـــول

فعالیت اعضای تحتانی

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۱۶ ق.ظ

جا دارد در این پرکاریهای شب سال نو خدا قوتی عرض کنیم به صنف نه چندان محترم آرایشگر:

خسته نباشی مال مردم خور . نشیمن گاهت درد نکنه با این گندایی که تو مو و ابروی مردم به بار میاری

  • ۴ نظر
  • ۲۱ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۱۶
  • سنگـــ ـــول

دزدی آزادیخواهانه

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۴ ق.ظ

بیایید فرض کنیم که سنگول چند تن آشنا به نامهای اشرف و عصمت و طلعت و شوکت دارد. این بزرگوران مال و ثروت فراوان دارند . مثلا همین اشرف کلی طلا و جواهر به غایت زیبا دارد که مشابهش در هیچ کجای کره زمین نیست . عصمت در خانه اش اثاثیه ای دارد که هیچ صنعتگری در هیچ کجای دنیا تا به امروز لنگه اش را نساخته است. طلعت و شوکت هم که از در و دیوار خانه شان در و گوهر می بارد آنقدر که ثروت دارند. این دوستان مال و مکنت فراوان دارند اما عقل و خرد درستی ندارند و بدتر آنکه اولادشان هم نا خلف است. سنگول هم که هشتش به نهش گرو است و بسیار دوست میدارد که امکانات این دوستان را به خانه خودش منتقل نماید بنا بر این دست به دامان سیاستهای رذیلانه میشود. او در گام اول میرود سراغ اولاد ناخلف این دوستان. از هیچ کار فرهنگی بر روی ایشان دریغ نمی ورزد. کاری میکند که اولاد ناخلف ایشان بنده و برده پول شوند و برای رسیدن به پول تن به هر خیانتی بدهند. کم کم کار به جایی می رسد که پسر اشرف برای تامین یک وعده مواد مخدرش از طلاهای اشرف می دزدد و به قیمتی کمتر از قیمت روز طلای 18 عیار آنرا به سنگول می فروشد. دختر عصمت آن چنان بی مبالات می شود که اصلا دربند وسایل ارزشمند خانه شان نیست و از اینکه در حین بازیهای دور از عقلش اینها آسیب ببینند ککش نمیگزد، زیرا سنگول به بهترین نحو به او فهمانده مهم بازی کردن توست و سلامت ماندن این وسایل ارزشمند هیچ اهمیتی ندارد. خانه شوکت که اوضاع احوالش از آن یکی ها هم بدتر است. همین سنگول نابکار یواشکی یک کلنگ به دست فرزند نا اهل او داده و در گوشی به او گفته هر وقت در خانه کسی با تو مخالفت کرد با این کلنگ یک تکه از در و دیوار خانه را بشکن. البته بماند که همین سنگول کذا ، بسیار رذیلانه در بحبوحه جنگ خانگی ایشان چیزهایی هم از خانه آنها کف رفته است. خلاصه آتشی در خانه های پر از ثروت و دور از خرد برپا شده و امنیت دارایی هاشان از میان رفته است. حالا وقت آن است که سنگول بیاید و پیشنهاد پول به بزرگان خانه بدهد و دارایی شان را به نفع خود به یغما ببرد. البته سنگول هیچ کجا ادعا نمی کند که این اموال متعلق به خودش است و حتی اعتراف می کند که اینها را از بزرگان آن خانه هاگرفته است اما وقیحانه ادعا میکند که ایشان کفایت نگهداری دارایی شان را نداشتند در حالی که من برای نگهداری از دارایی ایشان برترم.  سنگول برنامه ای دراز مدت دارد که حتی پیشینه خانه های اشرف و عصمت و طلعت و شوکت را نیز از ایشان برباید و در چندین سال آینده خود را صاحب و مالک اصلی دارایی های ایشان معرفی نماید.

داستانی که در بالا آمد خلاصه تاریخچه موزه لوور است.


اینجا موزه لوور است. ظاهرا کاخ شاه لویی های گل نه چندان گل ، اما به واقع وقیحانه ترین مرکز دزدی فرهنگی جهان است.

موزه لوور واقعا دیدنی است. ما که از 9 صبح تا 3 بعد از ظهر در آنجا ماندیم . آخر هم لوور دانی مان پر نشد که نشد. دلمان می خواهد یکماه تمام از صبح تا شب در لوور بمانیم و هر چه را که وجود دارد انطور که دلمان میخواهد سیر بنگریم. و البته در قسمت سرقتهای فرهنگی از ایران مراسم روضه ای برگزار کنیم چرا که ملت فغانس از هیچ کجای جهان همانند ایران احجام سنگی بزرگ را به سرقت نبرده است. امیدواریم که فغانشان را خدا در بیاورد و روزشان را از سرزمین جنگزده افغانها بدتر گرداند که چنین دنیا را به تاراج می برند.

عکس بالا را خودمان از اینترنت گرفته ایم و عکسهای خودمان سر آن ندارند که بارگذاری شوند. باشد که در فرصتی مناسب آپلودشان نماییم.

  • سنگـــ ـــول

جدیدترین نظریه فیزیکی سنگول

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۰ ق.ظ

دو چیز انتها ندارد :

1 _ مجموعه آسمانها و ستارگان و کهکشانها .

2 _ موهای روی موکت خوابگاههای دخترانه .

در مورد اولی زیاد مطمئن نیستم اما در مورد دومی یقین دارم.

  • سنگـــ ـــول

تجارت روزگار

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ

بنظرم تمام روابط دنیا نوعی تجارت هستند . هر رابطه مجموعه ای از داد و ستدهاست که میان دو طرف رخ می دهد. این داد و ستد و یا بعبارت ساده تر "بده و بستان" میتواند موارد مادی و ملموس و یا موارد معنوی یا مجموعه ای از اینها باشد . بنظرم هر چقدر ابعاد مادی بده بستانها قویتر باشد پیچیدگی و حساسیت ارتباط کمتر میشود و بدیهی ترین حالت بده و بستان مادی ، ارتباط کارگزار و کارفرماست .

بنظرم در داد و ستدهای غیرمادی جریان بسیار پیچیده تر است. مثلا مهر والدین به فرزند از یکسو و خدمات ویژه ای که بر اساس این مهر و علاقه به فرزند ارائه می دهند با چه میزانی قابل سنجش است. یا آموزگار ژاپنی که در تربیت درست یه فرد تلاش میکند، اگرچه حقوق بالایی از نظام امورشی کشورش دریافت میکند اما به واقع آیا تاثیر وی با رقمی از پول قابل قیاس است؟!

در این میان خداوند با زیرکی هر چه تمام تر نظام بده و بستان با بندگانش برقرار کرده است. در کمترین حالت برای انسانها ، از روح خودش می بخشد ، زندگانی می دهد ، در برابر بندگانش گذشت و بخشش خارج از حد تصور دارد، روزی می دهد و در ازای هر روز که روزی می دهد آن روز را از عمر آدمی میگیرد و سرانجام به سوی خود باز میگرداند.

بنظرم توازن بده و بستان در روابط روزمره در دوام و بقای آن نقش مهمی دارد. لازم است قبل از آغاز هر رابطه ای بسنجیم که در ازای ستاندن چه ، موظف به دادن چه و چه ها هستیم و قبل از تخریب و از میان بردن روابط به این فکر کنیم که در ازای نگهداشتن و یا به دست آوردن چه منافعی از ستاندن چه ها محروم خواهیم شد. 

  • سنگـــ ـــول

بازی فلک

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ق.ظ

اشرف : کی  میخای بباری ؟

آسمان : میخای بری کارواش؟

__ : حالا تو بگو ؟

__ : تو کارواشتو برو 

__ : نمیگی ؟

__ : نع 

__ بشین تا منم برم کارواش.


چند روز بعد در حالی که آسمان بارانی است 

اشرف پوزخند زنان خطاب به آسمان : خوشم اومد که از رو رفتی . من نرفتم کارواش تو هم باریدی حالا با خیال راحت میرم بیرون .

چند ساعت بعد اشرف از بیرون برگشته و باز هم پوز خند زنان خطاب به آسمان : نه فقط کارواش نرفتم حالا که چرکاش خیس خورده یک دستمال خشک هم میکشم و تمیز تمیز میشه .

اشرف دستمال به دست در حال خشک کردن ماشین و آسمان در حال پوزخند زدن به او .

بلافاصله بعد از تمیز شدن ماشین ، در منزل به صدا درآمد . اشرف دم در امد و خواهرش را دید که بچه بغل وارد منزل شد .

خواهر اشرف : اشرف بی زحمت منو برسون فلان جا .

حالا خودتان احوال اشرف و آسمان را تجسم کنید.


  • سنگـــ ـــول

شگفتیها در بدو ورود

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۴ ق.ظ
روزی که راهی سفر میشدم ، همه دوستان از نوع پاریس رفتگان ، میگفتند این سفر برای تو جذابیت ویژه خواهد داشت چون معماری میبینی و صد البته که دیدن معماری پاریس برای هر مخاطبی جذابیت ویژه دارد ؛ اما به واقع فرهنگ و جغرافیایی که دیدیم،  برایمان هزاران بار جذاب تر از دیدن معماری کلاسیک و حیرت برانگیز پاریس بود.
پس از خروج از هواپیما اولین مرحله گذر از دروازه های کنترل مدارک بود. صف کنترل مدارک به خودی خود برایمان بسیار بدیع بود. اینکه در یک صف ، از دختران بلوند امروزی گرفته تا زنان کاملا سنتی آفریقایی در کنار هم و برای رسیدن به یک مقصد جغرافیایی ایستاده بودند به خودی خود صحنه ای بود که هرگز عمرمان ( حتی در فرودگاه کپنهاگ) ندیده بودیم. شیوه صف ایستادن اوروپاییان نیز در نوع خودش بیانگر فرهنگ اجتماعی بسیار بالای ایشان است.برای نظم دادن به صفوف، با استفاده از نوارهای پارچه ای متصل به پایه های فلزی سبک، ردیفهای مارپیچی مقابل گیتهای کنترل تشکیل داده بودند. در فاصله حدودا دو متری از  مقابل گیتهای کنترل خط قرمزی وجود داشت که هیچ کس از آن رد نمیشد مگر آنکه نوبتش میشد و دستگاه دیجیتالی بالای هر گیت نشان میداد که این دروازه همکنون خالی است و اولین نفر صف میتواند به آن مراجعه کند و مشاهده این صف به غایت منظم و به دور از اغتشاش و همهمه و بسیار عادلانه ما را به یاد این پست از وبلاگ الدین انداخت . نکته قابل تامل این بود که حتی در سرویسهای بهداشتی عمومی هم به این شیوه صف تشکیل میدادند.
نکته دیگر که اندکی موجب تکدر خاطر و برخوردن به گوشه قبایمان گردید ، تفاوت بسیار فاحش در کنترل مدارک دارندگان پاسپورت کشورهای متمدن در قیاس با ما جهان سومی ها بود. البته این برخورد ناخوشایند با سیاه پوستان یحتمل آفریقایی که با لباس سنتی آمده بودند بسیار پررنگتر بود و خوشبختانه بدون هیچ بی احترامی و همانند یک جهان سومی محترم از دروازه کنترل فرودگاه خارج و عملا وارد محدوده شهروندی پاریس ( البته برای مدت درج شده در ویزا) شدیم.
حالا تنها یک قدم مانده بود تا رسیدن به عروس شهرهای جهان و ما که به عنوان یک توریست اقتصادی اصلا و ابدا قصد تاکسی گرفتن نداشتیم ، رفتیم به سمت باجه های راهنمای توریست برای گرفتن نقشه مترو پاریس. قبل از سفر نام ایستگاه مترو مجاور هتل رزرو شده مان را درآورده بودیم و خانم زیباروی بسیار مهربان در باجه اطلاعات توریست ما را راهنمایی کردند که چطور با مترو به هتل برسیم. 
حالا نوبت رسید که اولین یوروهای عزیز را خرج کنیم و بلیط مترو بخریم که بسیار شگفتانه گفتند امروز مترو رایگان است و ما با تصور اینکه رایگان بودن مترو به مناسبت نزدیکی به تولد عیسی مسیح ( ع ) است و خوشحال و متحیر از اقبال بلندمان سوار بر اورلی وال به سمت هتل ایبیس در 2 کیلومتری منطقه 4 پاریس رفتیم.
اما نکته بسیار جالب دیگر این است که رایگان بودن نه فقط مترو بلکه ، کل سیستم حمل و نقل عمومی پاریس ، نه بخاطر هفته وحدت خودشان بلکه از بابت آلودگی هوای شهر بود. تردید ندارم که شهردار پاریس اگر یک نظامی هم باشد اما مدیریت شهری را به خوبی میداند و به شایستگی هر چه تمامتر در منصب سالاری و خدمتگزاری آن شهر گماشته شده است.
نکته جالبتر اینکه هوای پاریس از روزهای هوای پاک تهران بسیار پاکتر ودل انگیزتر بود.
اورلی وال قطاری ست تندرو که مسافران را از ترمینالهای فرودگاه اورلی به ایستگاههای اصلی مترو و حمل و نقل عمومی می رساند. قطار خلوت بود آنگونه که جز مای سنگول هیچ کس دیگر در آن واگن نبود و برای اولین بار در زندگی خود حضور در واگن اختصاصی را تجربه کردیم.
در انتهای خط اورلی وال ، وارد ایستگاه مترو به سمت هتل شدیم و باز هم جنبه دیگری از فرهنگ پاریس برایمان نمود یافت. این ویژگیها تقریبا در تمام متروهای اوروپا (غیر از ایتالیا )کما بیش مشترک بود اما در پاریس به حد کمال . در تمام متروسواریهایمان بلا استثنا این وقایع را شاهد بودیم و این امر فرهنگ غالب مردم پاریس را بر ما مسجل ساخت.
 اینکه تقریبا هیچ کس در مترو تنها نبود و همه گروه بودند و تقریبا هم سن ، پیر با پیر ( در غالب زوج) و جوانها با هم ؛ و آنچه که در همهمه مترو واضحتر از هر صدای دیگر شنیده میشد صدای خنده بود. عده نه چندان اندکی کتاب میخواندند. هیچ کس برای نشستن بر صندلی هول نمی زد و حتی گاهی در ساعات شلوغ و پرجمعیت قطار با اینکه عده بسیاری سر پا بودند اما صندلی خالی هم یافت میشد ( بعدها دریافتیم بالای این صندلی ها نوشته رزرو شده برای افراد ناتوان و معلول و زنان باردار و از اینرو تقریبا هیچ کس به خود اجازه نشستن بر این صندلی ها را نمی دهد ). در جریان بیش از 20 باره مترو سواری تنها یکبار یک خانم با ناخن کاشته ( از همین ناخنها که تقریبا تمام دختران سرزمینمان دارند ) رویت شد و تنها همان خانم بود که ( به سبک بسیاری از دختران وطنی ) آرایش بسیار تند داشت. هیچ جوانی نشسته نبود در حالی که یک پیر ایستاده باشد و هیچ فروشنده یا متکدی وارد مترو نشد. و هیچ کس با دیگری در مترو دعوا نکرد و همه اهالی مترو سرشان در موبایل خودشان یا کنار دستیشان نبود. تقریبا اکثر ایستگاههای مترو معماری داخلی بسیار ساده شامل کف سیمانی و دیواره های کاشی سفید ساده داشتند. اما با نهایت خوشفکری و تامین رفاه عمومی طراحی شده بودند. هر شهروند در هر نقطه از شهر برای رسیدن به هرنقطه از پاریس با طی چند صدمتر مسیر پیاده به یک ایستگاه مترو میرسید.
خلاصه آنکه مترو سواری در ملک اوروپا به خودی خود یک تجربه بدیع و سرشار از درس ، در زندگی هر ایرانی میتواند باشد.

  • سنگـــ ـــول

باید سفر رفت بسیار ...

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۴۹ ق.ظ

 " ما بازگشتیم " این عبارت مهمترین اتفاق این روزهای زندگی سنگولانه مان است. هم از دوران بسیار پیچیده و فشرده روزگار و هم از سفری بسیار دل انگیز که هر لحظه اش را برای هر یک از دوستان و عزیزان آرزو نمودیم.

توضیح قسمتهای پیچیده اش را به کنار مینهیم و میپردازیم به قسمت خوب جریان که سفری بود به مغرب زمین . ( البته نه خیلی هم غرب ) . سفری دوهفته ای از پاریس تا میلان به همراه همسفرانی پایه و خوش سفر و لحظاتی سرشار از هیجان و جذابیت. چند سال پیش هم ملک اوروپا ما را به زیارت خویش طلبید و سفر کاملا خانوادگی و مهمان گونه در منزل یکی از خویشان در کشور سیب زمینی خورها ( دانمارک ) بود و گرچه گشت و گذاری در اسکاندیناوی و شمال اوروپا داشتیم اما به هیچ وجه سفرمان قابل قیاس با سفر توریستی و پر هیجان اخیر نبود.

قصد داریم مشاهدات خود در این سفر را در قالب سفرنامه در چند پست به نگارش درآوریم باشد که به کار بنده ای از بندگان خدا بیاید .

قبل از اقدام به اخذ ویزا برنامه سفر را به اتفاق همسفرانمان چیدیم. برنامه از این قرار بود : دیدار همسفران (میزبانان سفر دانمارک) در پاریس - از پاریس به بارسلون و سپس مادرید - شهرهای لیسبون و پورتو در پرتغال و در آخر سفر به رم . البته راویان اخبار گفته بودند که در سفارت فرانسه باید ادعا نمایید که تمام مدت سفر در این کشور هستید و ما نیز چنین کردیم. مدت این سفر دو هفته کامل بود. اقدامات لازم برای این سفر از این قرار می باشند :

گام اول سفارت :

سفارت کشورهای اوروپایی هر یک روش و منش خاص خود را دارند. مثلا سفارت دانمارک بسیار سهل و آسان و از طریق تلفن وقت مصاحبه می دهد اما در مورد سفارت فغانس راویان اخبار کذب به ما گفتند که باید مبلغ 250 هزار توامن پول بی زبان را بپردازیم تا برایمان وقت سفارت بگیرند و ما هم که در خرج نمودن حتی 25 ریال از همین موجودات بی زبان حساسیم باور نکردیم به سایت اینترنتی سفارت مزبور سری زدیم و دریافتیم که از طریق پر کردن یک فرم و ارسال برای سفارت میتوانیم مفت و مجانی وقت مصاحبه بگیریم که ما نیز چنین نمودیم .

گام دوم : تهیه مدارک مورد نیاز سفارت

علیرغم تصورات عمومی مدارک مورد نیاز سفارت اصلا هم عجیب و پیچیده نبوده از این قرار هستند :

_ فرم درخواست که باید از قبل از سایت سفارت تهیه و به زبان انگلیسی یا فرانسه پر شود.

_ گواهی اشتغال به کار به زبان انگلیسی روی کاغذ سربرگ شرکت ( که آدرس و شماره تلفن داشته باشد ) و در آن قید شده باشد که فرد مزبور از چه تاریخی مشغول به کار می باشد ،سمتش چیست ، چقدر حقوق میگیرد ، شرکت از سفر او اگاه است و به او مرخصی داده و  پس از بازگشت از سفر ( با قید تاریخ میلادی ) باید در محل کار خود حضور یابد و به شغل خود بپردازد.

_ گواهی تمکن مالی از قرار 120 یورو به ازاری هر روز اقامت ( در حساب بانکی مان مقداری پول داشتیم ، به بانک مزبور در نزدیکی محل سکونتمان رفتیم که گفتند ما فقط به زبان فارسی گواهی تمکن میدهیم و در این صورت هزینه دارالترجمه بر ما تحمیل میشد ، لکن شعبه منتخب آن بانک در سعادت اباد گواهی انگلیسی زبان مبنی بر تمکن مالی برایمان صادر نمود که شکر خدا این یکی هم رایگان شد .)

_ رزرو بلیط رفت و برگشت ( که ما از نوع سوری از یک آژانس مسافرتی گرفتیم و قول دادیم که بلیط اصلی را هم از ایشان تهیه نماییم کما اینکه به قول خود وفادار ماندیم و اینگونه شد که بلیط سوری را هم مجانی گرفتیم)

_ رزرو هتل ( این یکی را هم رفتیم به سایت بوکینگ دات کام و هتلهای بدون پیش پرداخت و بدون مستر کارت را سرچ کردیم و مجانی و البته سوری گرفتیم )

_ بیمه نامه مسافرتی که رفتیم و از نمایندگی بیمه البرز در کوچه پشتی سفارت خریداری نمودیم.

نکته جالب توجه این است که عده ای با اخذ مبلغ 600 هزار تومان سه مورد آخر را برای درخواست کنندگان ویزا فراهم میکنند و خوشا به حال ما که با پرداخت 81600 تومان فقط برای بیمه نامه جمیع آن موارد را به دست آوردیم.

_ مبلغ 60 یورو پول. بر اساس تجریبات دوستان میدانستیم که پول باید یک اسکناس 50 یورویی و یک ده یورویی برای هر نفر باشد و در غیر اینصورت پول پذیرفته نمیشد. چه ویزا بدهند و چه ندهند سفارت این 60 یورو را میگیرد .

_ هیچ لزومی به داشتن سند ملکی و ... نیست.

_ هیچ لزومی ندارد که خانمها در سفارت فرانسه بی حجاب باشند و یا برای ویزا عکس بی حجاب بیندازند.

در هنگام ورود به سفارت باید موبایلتان را خاموش کنید و هیچگونه شی برنده اعم از قیچی ، ناخنگیر ، چاقو و نیز تجهیزات الکترونیکی اعم از تبلت و لپتاپ و ... همراهتان نباشد و ما بخاطر این ادوات و تجهیزات ممنوعه سه بار از در سفارت بیرون رفتیم و باز امدیم تا اینکه ورودمان میسر شد.

در طی مراحل مصاحبه خانمی که کارمند سفارت بودند در مورد جزئیات شغلمان پرسیدند و هنگامی که مطمئن شدند گواهی دروغ نیست اندکی هم در باب تمکن مالی سوال نمودند . اگر شما با گواهی اشتغال به کار سوری می روید نگران نباشید فقط از قبل آماده سوالات ایشان در مورد جزئیات شغل قید شده از قبیل محل کار و آدرس و شماره تلفن محل کار باشید کما اینکه هیچ گونه استعلامی هم از محل کارمان نگرفتند.

خلاصه با همه این داستانها موفق به اخذ ویزای توریستی برای مدت 14 روز از سفارت فرانسه شدیم و این ماجرا ادامه دارد ...



  • سنگـــ ـــول